سرم را مستانه به عقب خم میکنم ، خرامان و رقصان راه میروم، با چشمان بسته اما، چمنهای نرم و مهمان نواز ، دانه دانه شان پاهایم را نوازش می کنند انگار، با هر قدم قلبم گرم میشود از مهرشان ، نسیم ملس اردیبهشتی با موهایم بازیش گرفته انگار، گردنم قلقلک میآید از بازی نسیم با موهایم و لبانم خنده اش میگیرد از شوخ طبعیشان با هم، پرنده ای خوش صدا آواز سر می دهد، چشمانم را محکمتر می بندم، دو پرنده با هم آواز عشق می خوانند، دلم از شوق میریزد ، می ایستم ، دستانم را به هر دو سو باز می کنم ، بازِ باز، رایحه طبیعت را میبلعم با نفسم ، پروانه ای می آید ، بال بال زنان ، آرام میگیرم تا آرام بگیرد، می نشیند و نفس تازه می کند، ماهی ها صدایم میکنند ، توی برکه، درست جلوی پاهایم ، نوک انگشتانم را توی آب میزنم ، خنکی آب حواس چشمانم را پرت میکند ، دوباره میبندمشان، ماهی ها به چشمان بسته ام اعتماد می کنند و به انگشتان پایم بوسه میزنند، بلند می خندم ، از سر کیف، سرخوش و مستانه ، زندگی را به آغوش میکشم و بلند فریاد میزنم، من کودکم ، من عاشقم ، سرمستم و دیوانه ام من عاشقم ، ای زندگی می شنوی؟ من عاشقم…